-
21
سهشنبه 30 شهریور 1395 16:02
"جالبه؛ توقعاتی که از همه دارم و خودم از زیرشان شانه خالی میکنم" بهترین قسمتش این بود که پرده ها را کشیدم و زنگ در را با پارچه های کهنه پوشاندم تلفن را توی یخچال گذاشتم و سه روز تمام در تخت خواب ماندم و بهتر از همه این بود که کسی اصلا دلش برایم تنگ نشد! هیچ کس... چارلز بوکوفسکی
-
20
شنبه 20 شهریور 1395 19:22
می نشینم لب حوض: گردش ماهی ها روشنی من گل آب چه درونم تنهاست! سهراب سپهری ساعت 8 شب ، ورقه ی اول درست روبه رویم ...مداد تراش شده در دستم ... "آریتمی" سمفونی قلبم ... تیک تاک کلافه کننده ی ساعت روی میز ... صدای زمخت کولر روشن اتاق ... گاز دادن های بی وقفه ی ماشین های اتوبان ... با برخورد هر قطره باران بر...
-
19
یکشنبه 14 شهریور 1395 16:57
چقدر زیباست اگر وجودم درگیر زندگی شود، چشمانم از حقیقت تلخ و شیرین جاری شود، قلبم از نگاه های مهربان بلرزد ، فکرم پر از ایده های نو باشد ، دستانم برای گرفتن دست دیگران دراز شود ، پاهایم برای قدمی خیر جلو بروند ، لبانم سکوت لذت اختیار کنند ، صدایم نوای شادی باشدو نگاهم ، نگاه دیگران را پرفروغ سازد. کاش میشد وجودم شعری...
-
18
جمعه 12 شهریور 1395 22:14
اعترافی طولانی ست شب اعترافی طولانی ست فریادی برای رهایی ست شب فریادی برای رهایی ست و فریادی برای بند . شب اعترافی طولانی ست . اگر نخستین شب ِ زندان است یا شام ِ واپسین ــ تا آفتاب ِ دیگر را در چهارراه ها فریاد آری یا خود به حلقه ی دارش از خاطر ببری ــ ، فریادی بی انتهاست شب فریادی بی انتهاست فریادی از نومیدی فریادی...
-
17
یکشنبه 7 شهریور 1395 20:14
همیشه ترس من از سکوت گذشتن از فضاهایی است که در هم فرو می روند آویزان از دیوار عبور این همه صدای به تنهایی و گذشتن از مرز گرگ و میش همراه تک ستاره ای که زندانیست همیشه ترس من از بیهوده همراه شدن است بیهوده شدن و دیواری که از آن آویزانم که تاب این همه را نداشته باشد وقتی صدا از دوردست می پیچد فضاست که فرو می رود در هم...
-
16
جمعه 5 شهریور 1395 16:17
خواستم فکر کنم دوستم داری؛باورم شد!
-
15
چهارشنبه 27 مرداد 1395 16:24
نشسته ای و نگاه تو خیره بر ماه است همیشه دلخوری ات با سکوت همراه است خدا کند که نبینم هوای تو ابریست ببخش! طاقت این دل عجیب کوتاه است همیشه دل نگران تو بوده ام، کم نیست همیشه دل نگران ِ کسی که در راه است… بتاز اسب خودت را ولی مراقب باش که شرط ِ بردن بازی سلامت شاه است نمی رسد کسی اصلا به قله ی عشقت گناه پای دلم نیست!...
-
14
شنبه 23 مرداد 1395 17:04
در چرخش تاریخ، چه سرخورده چه سرخوش دنیا نه به جمشید وفا کرد، نه کوروش آسودهام از آتش نیرنگ حسودان از تهمت سودابه بری باد، سیاوش ما اهلی عشقیم چه بهتر که بمیریم جایی که در آن شرط حیات است توحش ای دل! من اگر راز نگهدار تو بودم این چشمهی خشکیده نمیکرد تراوش من بی تو سرافکنده و دمسردم و دلخون ای عشق! سرت سبز و دمت گرم...
-
46
پنجشنبه 21 مرداد 1395 14:55
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بی زاریم نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم آوار پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزیم ؟ هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟ تشویش هزار « آیا » وسواس هزار « اما » کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم دوران شکوه باغ ، از خاطرمان رفته است امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم دردا که هدر...
-
13
سهشنبه 19 مرداد 1395 18:33
دنیای کودکانه ی انسان شکستنی است! کوچک بمان که قد بزرگان شکستنی است! امروز نان به خواهش مادر نمی خوری فردا دلت برای همین نان شکستنی است با بازی عروسک خوش باش که دلت وقتی شدی عروسک دوران شکستنی است من نیز مثل تو گل یک خانه بودم و حتی سرم نمی شد گلدان شکستنی است من نیز تا زمان خرید دوباره اش عقلم نمی کشید که فنجان...
-
12
دوشنبه 18 مرداد 1395 16:28
چون قایق شکسته ز توفانم ساحل مرا به خویش نمی خواند امواج می خروشند امواج سهمگین آیا کدام موج اینک مرا چو طعمه به گرداب می دهد ؟ گرداب می ربایدم از اوج موجها در کام خود گرفته مرا تاب می دهد فریاد می کشم آیا کدام دست برپای این نهنگ گران بند می زند ؟ ساحل مرا به وحشت گرداب دیده است لبخند می زند "حمید مصدق" در...
-
11
یکشنبه 17 مرداد 1395 15:32
گاهی آنقدر بدم می آید که حس می کنم باید رفت باید از این جماعت پُرگو گریخت واقعا می گویم گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا حتی از اسمم، از اشاره، از حروف، از این جهانِ بی جهت که میا، که مگو، که مپرس ! گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا، گوشه ی دوری گمنام حوالی جایی بی اسم، بعد بی هیچ گذشته ای به یاد نیارم از...
-
10
شنبه 16 مرداد 1395 16:20
اگر مرا دوست نمیداری دوست نداشته باش من هرطور شده خودم را ازین تنگنا نجات میدهم اما دوست داشتن را فراموش نکن عاشق دیگری باش این ترانه نباید به پایان برسد سکوت آدمها را میکشد این چشمه نباید بند بیاید میخکهایی که در قلبها شکوفا شدهاند از تشنگی میخشکند اگر دوستداشتن را فراموش نکنی تمام زیباییها را به یاد خواهی...
-
9
پنجشنبه 14 مرداد 1395 22:31
گاهی خودم را گم می کنم ! گاهی میان انبوه " من " گم می شوم! آن قدر در توده ی پیچ و خم اسمم پیش می روم که به هیچ می رسم ؛ به "هیچ" ! می شوم تنها دو چشم که نکته بین خودم را می بینم و از خود می پرسم این کیست ؟
-
8
یکشنبه 10 مرداد 1395 14:35
بدان من آغازی خواهم داشت ! آغازی در همین نزدیکی! شاید لحظه ای دیگر ، شاید هم سال های بعد ...! اما بدان من روزی آغاز می شوم و بر میگردم. ..
-
7
شنبه 9 مرداد 1395 15:05
شعر هایم را تحسین میکنی غافل از آنکه بدانی خودت بودی که با نبودنت شاعرم کردی ! پاورقی : دلتنگی واژه ای نیست که در لغت نامه ی دهخدا به دنبال معنایش باشیم ؛ معنای دلتنگی را فقط آدم تنها می فهمد ... . - نترس!خواهش میکنم ...
-
6
یکشنبه 6 تیر 1395 14:38
سرنوشت جارچی ندارد چون یا خیلی عاقله یا خیلی بی رحم! از کتاب تصویر دوریان گری نوشته ی اسکار وایلد
-
5
چهارشنبه 26 خرداد 1395 23:18
نفس هایم را به دیار دیگر می سپارم ای نویسنده لوح سپید زندگی پاهای برهنه ام را در کوچه خورشید و در گونه خیس ابرها فرو می برم تا شاید با این پرواز شاعرانه پیغام مرا در کنار شهاب ها چراغانی کند تا بدانی دارد یادت زنده می شود در تمام رگ هایم فرزاد آزرم
-
4
سهشنبه 25 خرداد 1395 13:56
دوستم مثل من است. شاید اصلا خود من باشد. او هم یک زمانی کارمند بوده . حتی یک بار هم مثل من فواره شده و کتک خورده. گاهی هم مثل من شعر می گوید. بعد هم پاره می کند و می اندازد توی سطل آشغال.ما هر دو عاشق اینیم که زیر آفتاب پاییزی روی نیمکت بنشینیم و خیالات ببافیم. گاهی به نظرم می رسد که او فقط یک خیال است ، خیالی که ذهن...
-
3
یکشنبه 23 خرداد 1395 14:38
در بزنگاه گریه های من رفت ...! پنج سالی هست که زندگیم را آغاز کرده ام. از پنج سالگی به قبلم را زندگی حساب نمی کنم ؛ مگر زمانی که در تنهایی و بلاتکلیفی به سر می بری ، زندگی می کنی؟ "خاله" همیشه می گوید : آدم تو تنهایی بزرگ میشه!. و من هم هر دفعه که این را می گوید ( به توجه به اینکه سنش را می دانم ) می پرسم:...
-
2
شنبه 22 خرداد 1395 13:57
دیدی که سخت نیست .... تنها بدون من ؟ دیدی که صبح می شود .... شب ها بدون من ؟ این نبض زندگی بی وقفه می زند ...! فرقی نمی کند : با من .... بدون من ! دیروز گرچه سخت ... امروز هم گذشت... طوری نمی شود .... فردا بدون من ! از کتاب اسطوره نوشته ی پگاه
-
1
شنبه 22 خرداد 1395 13:28
تــــــابســــــتان در راه است ....! و فرصتی برای تازه شدن ... فرصتی برای ریکاوری بعد از نه ماه مدرسه !!! این وبلاگ را درست کردم تا در آن کمی از بلاتکلیفی تابستانم کم کنم ، تا نوشته هایم را دوباره مرور کنم و دوباره بنویسم و خیلی اهداف دیگر ... امیدوارم از نوشته هایم لذت ببرید و استفاده کنید. مبینا تولدت مبارک وبلاگ...