من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام
من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام

57

به در بسته ایی نگاه می کنم که انتظار دارم هر لحظه باز شود ؛ دری که شاید ماه هاست به روی مسافری باز نشده ، دری که دلخوشیش بدرقه کردن پاهایی است که دچار فراموشی اند ! دستگیره اش زنگ زده و مدام جیر جیر می کند ...



"رفتنم مصلحتی نیست بدان مجبورم ...!"



***



به کلاغــــها بگویید


قصه ی من


اینجا تمام شد


یکی


بود و نبود مرا با خود برد ...



" علی"

56



یه چیزایی باز بمونه بهتره و یه سری چیزا هم بسته بمونن سنگین ترن اما لعنت به اون چیزایی که نه        می فهمی بازن و نه بسته ؛ مثل

توهم یه نگاه ... !