من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام
من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام

می بینمت
اما دور

تو را می شنوم
اما گنگ

حقیقت یا توهم ؟

آرام و بی اعتنا از کنار همه چیز و همه کس گذشتم
دنیایم بیش از این ظرفیت ندارد
دنیایم بیش از این طاقت ندارد
سرم سر شده بس که درد گرفت و کاری نکردم
چه کار م توانستم بکنم ؟!

خب ، خیلی کارها اما نکردم ...
تنها سقوط کردم ، پایین و پایین تر
عمیق و عمیق تر
خاکستری و خاکستری تر
...

و در این میان گم کردم و گم شدم و نای گشتن ندارم

نه اینکه خسته باشم ، نه ، اما فهمیدم دنبال چیزی باید گشت
هیچ جایی پیدا نمی شود .
هیچ فقط انتها پیدا می شود و کو تا من برسم به انتها؟!

من انتها را گذراندم ،
اما هنوز به آغاز نرسیدم ...
به مزمنات روی آوردم اما باز نفهمیدم...

کدرم مثل تنگ ماهی روی طاقچه که به ماهی ها اجازه نمی دهد هولناکی بیرون را نگاه کنند.

ملالی نیست
چون همه در من است
و " رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما " .