من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام
من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام

ویلیام عزیزم


از اولین اشک‌ها که پشت میز، هنگام عصرانه ریخته شد آغاز کنم یا از چمدانی که باز نشده، بسته شد؟ از چشم‌های نگران و خشمگین برایت بگویم یا نگاه‌هایی پراستیصال و امید...؟ ویلیام، سعی میکنم پا به پای امیدواری دیگران، همراهشان گام بردارم و با درختی که بدن نامیدمش، سعی کنم اندکی رقص را، بی‌تو، پشت سر بگذرانم؛ ولی خب، خوب میدانی که هر وقت حواس عمه‌ها پرت میشود، خودم را به خلوتی می‌رسانم و سعی میکنم همه چیز را از ابتدا تجربه کنم... . گفته بودی کار سختی‌ست خودت را عذاب میدهی! آه، احمق دوست‌داشتنی من! البته که خودم را عذاب میدهم؛ به یاد داری آن جمله ‌ی سحرآمیز را که در طلوع روزی که رفتی با هم میخواندیم؟ : درد دریچه‌ای ست به سمت تجربه‌ی لذت ناب! پس بگذار، تابستانم را در عذاب هراس از غفلت به پایان ببرم چرا که پاییز...


آه ویلیام، این اولین پاییز را، میخواهم با آرامش و کمی غرور آغاز کنم...


تو را در اندیشه‌ام محفوظ دارم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد