روز آخر مادر مهربان تابستان ! دلم برایت تنگ میشود ! "بی شک" تنگ می شود اما اکنون مشتاق پاییزم؛تا بیاید و بار دیگر با آسمانش ، مانند هر سال ، آشفته خانه ی قلب و ذهنم را آرام و مطیع کند. تابستان آنقدر گرم بود که همه ی افکار و احساسات قدیمی را به آتش کشید! پاییز است که باید بیاید و خاکستر این " چیزهای قدیمی" را از دلم بزداید تا بار دیگر ، برای مرحله ی دیگری از زندگی ، برنامه بچینم. چه خوب است که هر روز بهانه ای برای شروع تازه هست! نمی توانم بگویم چه قدر از وجود پاییز در سال هایمان خوش حالم ! مگر بی پاییز هم می شد زندگی کرد ؟! بی پاییز یک چهارم شعر ها بر باد می رفتند ! نمی دانید چه لذتی دارد دراز کشیدن زیر چتر قرمز پاییز و خواندن ناگفته هایی که بر کاغذ حک شده اند. گرچه از بیشتر آنها خواهشی دارم : کمی دیدتان را به پاییز تغییر دهید ! "پاییز و شروع دلتنگی های هر روز "...؟! فکر کنم زمستان خیلی بیشتر از پاییز دلگیر است ؛ بیچاره پاییز مظلوم من ... . خواهش میکنم پاییز را ( با وجود مشکل مدارس) دوست داشته باشید ... لطفا ... !
دیروز
میترسیدم از بازکردن دری
که پشتش در بستۀ دیگری باشد
امروز میترسم از دری
که پشتش در دیگری نباشد.
لیلا کردبچه
پاییز آغاز زندگی حقیقی است نه بهار ! در پاییز است که تکاپوی خیابان ها دوبرابر می شود ، کافه ها و رستوران ها پر تر ، ذهن ها لبالب از مشغله و خیلی افزایش های دیگر.پاییز عاشق است ... عاشق ما ... اگر نبود که ما را وادار به زندگی نمی کرد ! اگر نبود که آسمان ها را ابری نمی کرد(البته بعضی اوقات) . بیایید قدردان خدای مهربانی باشیم که پاییز را آفرید. تازه تقصیر خدا هم نبود که مدرسه ها در پاییز است ! تقصیر خود پاییز هم نیست ! پس لطفا ... .
بیایید آغاز یکی از زیباترین خزان های عمرمان را جشن بگیریم!
- آخرین حیرت زمانی ست
که دیگر پی می بری
چیزی تو را به حیرت وا نمی دارد…
ریچارد براتیگان
ترجمه : احمد پوری
چقدر زیباست اگر وجودم درگیر زندگی شود، چشمانم از حقیقت تلخ و شیرین جاری شود، قلبم از نگاه های مهربان بلرزد ، فکرم پر از ایده های نو باشد ، دستانم برای گرفتن دست دیگران دراز شود ، پاهایم برای قدمی خیر جلو بروند ، لبانم سکوت لذت اختیار کنند ، صدایم نوای شادی باشدو نگاهم ، نگاه دیگران را پرفروغ سازد. کاش میشد وجودم شعری می شد تا با سمفونی کلماتش بر روی گلبرگ های زندگی حرکت کند و آن را به حرکت درآورد! اگر در زندگیت بالا و پایین ها وجود نداشته باشند که تو زنده نیستی...! چقدر جوانی زیباست . چقدر معتاد شادابی اش هستم ، معتاد خنده ها و دوستانش ، شیطنت هایش! دل های جوان برای همه آرزومندم.
نازنین
زیر باران سرانگشتانت
بذر کوچک حروف
سطرهایی از گل های آفتابگردانند
که می رقصند با آفتاب نگاهت
نازنین
به همین خاطر
برایت مشتی واژه
از قحط سال شعر آوردم
تا زیر بارش سرانگشتانت
و شعاع چشمانت
قد بکشند و
گل های سرخی باشند بر میز کارت
شیرکو بی کس
ترجمه : فریاد شیری
اعترافی طولانی ست شب اعترافی طولانی ست
فریادی برای رهایی ست شب فریادی برای رهایی ست
و فریادی
برای بند .
شب
اعترافی طولانی ست .
اگر نخستین شب ِ زندان است
یا شام ِ واپسین
ــ تا آفتاب ِ دیگر را
در چهارراه ها فریاد آری
یا خود به حلقه ی دارش از خاطر ببری ــ ،
فریادی بی انتهاست شب فریادی بی انتهاست
فریادی از نومیدی فریادی از امید ،
فریادی برای رهایی ست شب فریادی برای بند .
شب
فریادی طولانی ست .
احمد شاملو