من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام
من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام

ویلیام عزیزم

نمیدانم باید از کجا آغاز کنم؛ کیلومترها دور از خانه، بی‌اختیار می‌نشینم و می‌گریم و از خودم میپرسم اینجا چه میکنم؟. اندوه مرا در آغوش گرفته و رقصی طولانی میخواهد. گفته بودی تو شایسته‌ی رنج هایت هستی؛ گفته بودی چشم‌هایم وقتی گریه میکنم زیباترند. با من از اندوهی گفتی که مادر خطابش میکردی و دست‌هایت سرد نبود. ویلیام، اکنون میفهمم معنای رنج باشکوه چشم‌هایت را و صبوری‌هایی که قولش را از من گرفتی. جایی خوانده بودم که می‌گفت: شب همه ما یکیست اما تاریکی هایمان باهم فرق دارد؛ اما ویلیام، من و تو، از دل یک تاریکی سر برآورده‌ایم و با هم به شب نگاه میکنیم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد