من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام
من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام

66

غم و شادی ؛ حاضرم شرط ببندم  این دو قوی ترین دوستی روی کره ی زمین را با هم دارند ! منتهی یکی زودتر از دیگری کوچ میکند ؛ شادی کم صبر است ؛ مدام از روی انسانی به روی دیگری میپرد ، گاهی نیز وابسته می شود نه دلبسته ! و مدت بیشتری با آنها می ماند اما غم مهربان تر است ، شاید خیلی مهربان تر می آید و روی قلب تو می نشیند و کمی دنیا را برایت تغییر می دهد ، کمی به تو فرصت اندیشیدن می هد ، ساده بگویم : غم فرصت میدهد ! آره ، اگر در این دوره ی چند ساله ی زندگی استراحت های غم نبود شاید تا آخر عمر همان راه صافی را میرفتم که امتدادش محو است . اما غم می آید و یک راه جدید نشان میدهد ! کمی تامل یادت میدهد ! من غم را بیشتر از شادی دوست ندارم. هر دو را به یک اندازه می ستایم و خوشحالم که خدا چنین موجودات(!) نازنینی را به وجود آورده! خدایا ، تشکر به خاطر درکت!

65


بگذار بیاید

بگذار بیاید، از در ، دیوار ،کنج و کلید ، از هر طرف که می خواهد

درد،درد است

دلخوش مکن به وارونه خواندنش

تنها تویی و تنهاییت،

تویی و باران پشت پنجره،

دوربین را بچرخان،

کلید را لمس کن

حرکت

زندگی اغاز می شود دیگر بار

شکوه چشمانت،

وجود پر مهرت،

و دست های تو،

برای گشودن درهای دردناک جهان،

کافی است.

باور کن

چونان همیشه،

خدا را صبورانه باور کن

خیلی اوقات اونجوری که دوست داری زندگی پیش نمیره ! اصلا کاملا مخالف اون چیزی که فکر می کنی پیش میره ؛ تو این موقعایتا گیر میکنم ، نمی دونم باید دامن خدا رو بگیرم یا خودمو بکشم ؟!