من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام
من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام

ویلیام عزیزم

این نامه را در اتاق زیرشیروانی برایت می‌نویسم. میدانم، باورت میشود؟ بالاخره عمه الیزابت راضی شد که به اینجا نقل مکان کنم! آه ویلیام، از پنجره ی دایره‌ای خاک گرفته ی اینجا همه چیز اسرارآمیز است. انگار که میتوانم تاریخ را از پشت این قاب ببینم اما چیزی که این منظره را دل‌انگیزتر میکند، جاده است. همان جاده‌ای که تو را به اینجا میرساند! هنوز فرصت نکرده‌ام اینجا را مرتب کنم، باید اعتراف کنم عجله‌ای هم ندارم. ای کاش اینجا بودی تا می‌توانستیم دست در دست هم این گنج پنهان را کشف کنیم؛ انگار پیش از من، هرمس در اینجا اسرار جهان را برای خود می‌نوشت. همه جا پر از کتاب است، و دسته گل‌های رز خشک شده؛ یک تخت‌خواب و کتابخانه و میزتحریر قدیمی که بوی بسیار مطبوعی دارند زیر پارچه‌های قدیمی عمه کاترینا قرار دارد. تصمیم دارم تخت‌خواب را کنار پنجره بگذارم تا هر زمان خستگی و دلتنگی نفسم را برید به آسمان، به ستاره ‌مان، چشم بدوزم. بسیار دلتنگم؛ ویلیام من بسیار تنهایم، به اندازه زیبایی نگاه گیرای تو. حال که تو نیستی باید از هانتا بخواهم که در چیدن این اتاق به من کمک کند؛ میدانی، من برای او احترام زیادی قائلم. راستی، دِین می‌گفت خیلی سخت کار میکنی؛ میدانم اما لطفاً مراقب خودت باش.

 در اندیشه‌ام تو را محفوظ دارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد