من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام
من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام

 خب...


 دیشب زلزله ای شاید هزار ریشتری را پشت سر گذاشتم و پشت سرم هم فقط ویرانی به جا گذاشتم....


وقتی نیمه شب در غربت خانه, در سکوت مبهم شب, غرق شده بودم و نمیدانستم به کجا فرار بکنم...

ناگهان دست خیالی باد پرده را کنار کشید و یک سطل مهتاب رویم ریخت....


و من 


بعد از مدت ها با لذت گنگ و مبهوت شدم....


منتظر ماندم اما باد رهایم کرد, بلند شدم  و پرده را کنار کشیدم و باران مهتاب تابیدن گرفت 


و من غرق شدم در ارامشی که شاید در جست و جویش بودم 

با چشم های نیمه بازم به هاله ی روشن و مبهم ماه نگاه میکنم 

و اشنایی را میبینم...


"چشمانمان در هم گره خورد و ایینه را ایینه پیدا کردا


و من بی توجه به انکه دیده شوم خودم را غرق در مهتاب کردم پیش از انکه خواب دوباره مرا بدزدد....



به چمدانم نگاه کردم,  قفلش را باز کردم و کمی مهتاب درونش ریختم...



ماه برایم ارمغانی از اینده اورد و من 


پای رفتنم.محکم تر خواهم ایستاد....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد