من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام
من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام

نگاهشان را حس میکنم که به من است 


زیر لب با هم حرف میزنن و گوشه چشمی به من دارند...


به هم سلقمه میزنند و ریزریز میخندند...



دست راستشان حول کیسه ای بزرگ از سرزنش ها و تحقیرهاست, انگشتشان را پیرامونش میپیچند و انتظار میکشند 


دست چپشان چندواژه تقدیر است تا اگر توانستم در صورتم پرت کنند....



حسش میکنم...


همه اش را....


و افکار خطرناکی در سر دارم....


نمی توانم نگاه هایشان را ناشی از محبت تلقین کنم...



دست از سرم بردارید,....


لطفا....


تنهایم بگذارید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد