من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام
من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

من تگرگ بهارم ؛ کدامین بارانید ؟

برافروخته مرکب از آذر گشته ام

54

مقصد آنگونه که گفتند به ما ، روشن نیست



دوری کنی از نور، از تقویم، از ساعت

خلوت کنی با سقف،با دیوار، با خانه

خاموشیِ خود را بیندازی جلوتر،بعد

روشن کنی سیگارِ خود را قبلِ صبحانه

.

پنهان شوی در خود،شبیه فیلِ تنهایی

که از صدای خنده ی یک موش می ترسد

پنهان شوی،مانند جنّ کوچکی باشی

که از سکوتِ خانه ای خاموش می ترسد

.

ساکت بمانی و تو را آخر بیندازند

مانند عکسی سوخته از قاب ها بیرون

چون خرده سنگی قِی شوی ازکوه ها پایین

مثل نهنگی تُف شوی از آب ها بیرون

.

مانند روحی نیمه شب خود را بترسانی

مثل سگی ولگرد در تعقیب خود باشی

چون قتلِ آدم برفی آواره ای در نور

چون مرگ گنجشکی میان حوضِ نقاشی

.

باور نمی کردی ولی چشمانِ بوفی کور

در تکه های خونیِ آیینه ات باشد

هر عشقِ تازه در دلت یک زخمِ تکراری

هر شعرِ تازه خنجری در سینه ات باشد

.

دیگر دلت مانند یک پیغمبرِ مأیوس

در چاهِ یک کابوسِ بی تعبیر افتاده

خودرا به هرسو می زنی،راه نجاتی نیست

چون یک مگس که پشتِ شیشه گیر افتاده...

.

پایین کشیدی پرده ها را، درب ها قفلند

داری کتابی تازه قبل از خواب می خوانی

تنها نشستی،شیر گازِ خانه ات باز است

تنها نشستی، وغ وغِ ساهاب می خوانی...


"حامد ابراهیم پور"

از مجموعه شعر" آلن دلون لاغر می شد و کتک می خورد "




مثل سگی ولگرد در تعقیب خود باشی

***
چشام می سوزه ! بغض کلافیه که دور گلوم هر روز تنگ تر می شه !  از همه بدتر اینه که زمان داره می گذره! فکرشم  نمی کردم یه روز کارم به اینجا برسه!
اما منم سرسختم ...
به این زودی ازت نمی بازم...
هر وقت تو کنار کشیدی من شاید یکم آروم تر شم اما تا اون موقع تا می تونی سعی کن تا گردنمو چنگ بندازی ...